- ۹۳/۰۵/۱۶
- ۳ نظر
یک پرنده کفایت نمی کند!
ابابیلی راه بیانداز و
مرا از دست گناهانم
نه
گناهانم را از دست من
نجات بده..!
یک پرنده کفایت نمی کند!
ابابیلی راه بیانداز و
مرا از دست گناهانم
نه
گناهانم را از دست من
نجات بده..!
سکانس اول:
کرسی را روبراه می کرد
تا فرزند و نوه هایش را دور هم جمع کند
مثل قدیم ها ...
سکانس دوم:
تا سرشان را از دنیای گوشی و تبلت هایی که
زیر کرسی غرقشان کرده بود بلند کردند
مادربزرگ خوابش برده بود ...
سنگـینی گنـاه مُحـب
روی سینـه ی امـام ،
سنگـین تر اسـت از
سنگـینی نشستن دشمن
روی سینـه ی امـام ...
از غربت های دیگر شما یکی اینست
که حتی ما (مثلا) مذهبی ها عارمان می شود
اسم زیبـایتان را روی فرزندمان بگذاریم..!!
پ.ن : همچنین نام زیبای نقی